ملیکاملیکا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ملیکا نفس مامان و بابا

ملیکا جوون در روزهای تولد

1390/11/22 1:30
نویسنده : مامان سمانه
3,015 بازدید
اشتراک گذاری

این عروسک خانوم ما عاشق جشن تولد وشمع و کیک اونه . در طول سال هم چندین بار درخواست خرید کیک تولد رو داره که البته گاهی براش تهیه می کنیم تا عسلم خوشحالی کنه .

گزیده ای از عکسها و جشن تولدهاشو در ادامه مطلب دنبال کنید .

 

تولد یک سالگی ملیکا خانووم در یه جشن کوچیک که مهموناش شامل مامان جون و باباجون ، مامانی وبابایی ، دایی امیر وخاله لیلا ،دایی امین و عموهای عزیزش بودن برگزار شد. اون سال خاله زینب در تموم مراحل خرید و تزئیینات نقش اساسی داشت اما از اونجا که مهمونی به صورت خانوادگی برگزار شد با وجود دعوت ما از ایشون ،خاله به جشن نیومد البته کادوی خاله زینب همیشه اولین کادویی هست که دخترم دریافت می کنه و در جشن تولد بازش می کنه ( زینب جوون واقعا ماهی عزیزم ).خلاصه ما هم از چند روز قبل کیکو سفارش داده بودیم که فکر می کنم شکل ببعی یا خرگوش بود ولی موقع تحویلش با یه جوجه تیغی قهوه ای رویه رو شدیم و عذرخواهی قنادی . با ترس و لرز که مبادا ملیکا جان یک ساله با دیدن اون کیک وحشت کنه اونو خونه بردیم ولی برعکس ملیکا خوشش اومد و به خیر گذشت .

اون سال دوربین فیلمبرداری بابا علی صحنه های به یادماندنی رو ضبط کرد ولی از اونجا که هنوز دوربین عکاسی ما دیجیتال نبود عکس ها ی اون شب در آلبوم ملیکا خانووم جا گرفت نه در کامپیوتر .

ملیکای منم یه لباس زرد خوشگل تنش کرده بود ومثل همه نی نی های یه ساله عسلی ،شیرین و خوردنی شده بود .وقتی دایی امین با یه جوجه زرد بزرگ وارد شد برای لحظاتی حسابی متعجب وخوشحال شد .

دو سالگی ملیکا بانو مامان و بابا تصمیم گرفتن جشن تولد کمی تا حدودی بزرگتر رو واسه دخملشون بگیرن .بنابراین مهمونای این تولد علاوه بر مهمونای سال قبل شامل برخی از دوستای مامان هم می شدن .اون سال باز بخش تزئینات به خاله زینب محول شده بود که البته اون سال هم به علت سفر غیر منتظره نتونست ما رو با حضور خودش در جشن دخترمون خوشحال تر کنه .اون سال ملیکا مسموم شده بود و حتی حالی برای فوت کردن شمعها هم نداشت توی عکساش کاملا مشخصه .خیلی بی حال بود دخترکم چیزی از تولدش نفهمید .یه لباس صورتی پوشیده بود و کیک تولدشم یه خرس زرد خوشگل بود که من خیلی دوستش داشتم. ماهم بساط تولدشو همونجوری نگه داشتیم تا دو روز بعد که حالش خوب شد و همه کادوهاشو بررسی کرد و صد بار شمع تولد روشن کرد و از اونجا شد که اسم اتاق پذیرایی ما به اتاق تولد تغییر یافت و هنوزم ملیکا جان اونجا رو با همین نام می شناسه.

 

 

تولد سه سالگی ملیکا جوون بدون شرح :

تولد

 ملیکا جوون تولد چهار سالگیت مبارک :

امسال تصمیم گرفتیم تولد خانووم خانوما رو  با گرفتن یه کیک و کادو فقط خودمون سه نفری جشن بگیریم . در واقع یه جورایی خجالت کشیدیم مثل سالهای قبل اطرافیان با گرفتن کادوهای زیباشون ما رو شرمنده کنن .همین کارم کردیم اما مامان جوون وقتی فهمید کلی اصرار کرد که الا و بلا من براش اتاقو تزئین می کنم و ساندویچ درست می کنم باید بیاین اینجا . ما هم از خدا خواسته کیک و کادومونو بردیم اونجا.

خاله زینبم زنگ زد که من باهات کار فوری دارم میام ببینمت که گفتم خونه مامانم ، گفت اشکال نداره زیاد طول نمی کشه که دیدم بنده خدا کادو به دست اومده که من می خواستم به ملیکا جونم تبریک بگم و هرچی اصرار که بیاد داخل نیومد.....

به هر حال زحمتای ما افتاد گردن مامان جونم و بابا جونم ، دستشونم درد نکنه .

 تولد4

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان فرزانه
26 بهمن 90 15:35
سلام سمانه خانم ملیکا جون خوبن ممنون که بهمون سر زدین با اجازه لینکتون کردم روز خوش.



سلام خوش اومدین ، بازم به وبلاگمون بیاین حتما .امیدوارم چند ماه دیگه یه عکس مامانی از نی نی گولوی خوشگلتون توی وبلاگش ببینم .
فهيمه جون
29 بهمن 90 9:11
salam.wwwwwwwwooooooooowwwwwwww ajab webloge naziye daste gole maman samaneh va baba ali dard nakone manke koli khoshhal shodam axaye melika ro didam


سلام فهیمه خانوم،خوش آمدی. ایشالا هر هفته پست و عکسای جدید به وبلاگ ملیکا جوون اضافه می شه بازم سر بزن حتما خوشحال می شم .
زیبا
6 بهمن 91 20:08
سلام وبلاگ خوبی داری با تبادل لینک موافقی؟؟؟