ملیکاملیکا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ملیکا نفس مامان و بابا

خاله زینب + ملیکا جوون = love

1392/3/29 21:19
نویسنده : مامان سمانه
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

دقیقا که نه تحقیقا ده سال از دوستی من و خاله زینب جون می گذره و عملا زینب واسه من مثل یه خواهر بلکه نزدیکتره .از وقتی هم ملیکا جوون به دنیا اومد زینب خانوم شد خاله زینب و اولین ارتقامقام رو توی خانواده ش حتی قبل از مامان بزرگ شدن مامانش (البته هنوز ایشون مامان جون نشدن )کسب کرد و حقا که خوب خاله ای واسه دخملم بوده و هست .

خلاصه مطلب اینکه ملیکاجوون کلی هدیه و یادگاری از خاله جون دریافت کرده که فقط یه گوی شیشه ای موزیکال صورتی رو کلا جمع کردم تا وقتی بزرگ بشه به یاد این روزها سالم تحویلش بدم ،با این وجود ملیکا بارها یادش افتاد و خواست بهش تحویل بدم ولی از اون اصرار و از من انکار .

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 لطفا ادامه مطلب یادتون نره ..........

خاله زینب همیشه کلی خوردنی های عجیب و غریب واسه ملیکا از کیف سحرآمیزش در می یاره و وقتی هم می ریم بیرون کلی تحویلش می گیره .حتی وقتی ملیکا جونم تقریبا سه سالش بود که همه می دونین یه سن خاصی هستش که بچه ها هر چی می بینن می خوان بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comهر وقت ملیکا چیزی می دید به من نمی گفت ها ،به خاله نشونش می داد و خاله هم یه نگاه به من و مثلا وقتی اون وسیله لازمش نبود من اشاره می کردم بگه نه اما خاله می گفت بذار بگیرم براش من نمی تونم بهش نه بگم ،بعدشم کلی برای ملیکا توضیح می داد که نباید این طوری رفتار کنه و ........خلاصه ملیکا لب تر می کرد خاله زینب  فداش می شد (الهی جونت سالم باشه همیشه )خاطرات ملیکا و خاله زینب مثل قصه هزار و یک شبه هر چی بگم باز ادامه داره فقط همین که جز محبت ازش ندیدیم و واقعا دوستش داریم .

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

خاله زینب ملیکا جونو هراز گاهی به خونشون دعوت می کنه و عسلی خانوم هم برای دایی جلال ،دایی جلیل ،مامان خاله و بابا بزرگ (که بابای خاله زینب هستن و ملیکا این طور صداشون می کنه )کلی شیرین زبونی می کنه و اونا هم حسابی تحویلش می گیرن .روزایی که اونجا دعوت می شه شبش با کوله باری از خاطره و تعریف برای ما میاد خونه .همین دیروز اونجا بود وقتی می خواستم بیارمش می گفت من اینم می خوام بیارم خونمون اولش فکر کردم یه وسیله از خودش یا خاله ست اما فهمیدم دایی جلیلو می گفت و کلی خندیدم .

پسندها (3)

نظرات (4)

سمانه
30 بهمن 90 13:29
سلام سمانه جونم
لیلی جون گفت که ملیکا جونم وب داره و امرو اومدم خونه مجازی مامان و دخمل
خیی وبتون خوشکله و تبریک میگم بهت بابت داشتن این دخمل ناز و خوشکل
خاله زینب جون هم حق داره که دخترمون رو دوست داره
عزیز دلم خدا برات نگهش داره و خوشبخت و شاد در کنار هم ندگی کنین
با اجازه وب خوشکلتون رو لینک می کنم
دوستون دارم


سلام خانومی ،فاطمه زهرا جوون خوبه ،روی ماهشو ببوس.
البته وب ملیکا جانم هنوز تازه کاره،باید اعتراف کنم روزهای خوشبختی خیلی کامل و زیبا بود و امیدوارم بتونم از اطلاعاتت استفاده کنم .در ضمن واقعا خوش سلیقه ای ....بازم تشریف بیارید
سمانه
2 اسفند 90 8:28
سلام سمانه جان
امیدوارم حال ملیکا جونم خوب باشه
ضمنا ممنون از نظر لطفت نسبت به وب دخملم
خوشبختی ارمغان زندگیتون باشه دوستون دارم


سلام مامان مهربون فاطمه زهرا جوون
تشکر از لطفت ما هم دوستتون داریم .
سمانه
4 اسفند 90 11:15
سلام سمانه جون ممنون از نظر خوشکلت عزیز دلم محبت کردی تشریف آوردی مراقب گل دخترمون باش
مامان فرزانه
29 اسفند 90 22:45
پروردگارا در روزهای پایانی سال به خواب دوستان آرامش
به بیداریشان آسایش
به زندگیشان عافیت
به عشقشان ثبات
به مهرشان وفا
به عمرشان عزت
به رزقشان برکت
وبه وجودشان صحت عطا بفرما
پیشاپیش سال نو مبارک


ممنونم خانومی ،سال نو شما هم مبارک